رمان صفر انسان 6 - نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

صفر انسان - فصل ششم :

 


دو روز آرام و بي هياهو رو در محيط جنگلي سر سبز و زيبا پشت سر گذاشتيم در حاليكه نقشه هاي زيادي براي آينده مون كشيديم.
البته اين به اين معني نبود كه از انديشه دستيابي به مفهوم حقيقي و واقعيت صفر انسان غافل شده و اونو فراموش كرده باشيم. بلكه بر عكس اين موضوع و همكاري با پرفسور يكي از اهداف و فصول مشترك زندگي آينده ما شد.
صبح روز دوشنبه وقتي به اتفاق ايزابلا در دفتر پرفسور حاضر شديم. پرفسور پشت ميز كارش مشغول مطالعه مداركي در مورد يافته هاي زيست شناسان درزمينه زمان تقريبي جايگيري انسان دركره زمين بود.
با ورود ما سرش رو از روي كاغذ ها بلند كرد و جواب سلام ما رو داد.
ايزابلا چند شاخه گلي رو كه من سر راه براش خريده بودم توي گلدان روي ميز پرفسور قرار داد و اون رو پر از آب كرد.
پرفسور كه داراي حس ششمي بسيار قوي بود پرسيد: اتفاق خواصي افتاده كه لازم من از اون مطلع بشم.
ايزابلا در حالي كه كمي صورتش از خوشحالي همراه با شرم سرخ شده بود سرش رو پايين انداخت .
من رو به پرفسوركردم و گفتم : راستش پرفسور من و ايزابلا با هم نامزد شديم و مي خوايم با هم ازدواج كنيم.
پرفسور بدون ذره اي تعجب گفت : مباركه .... براتون زندگي خوبي آرزو مي كنم.
ايزابلا متحير پرسيد: شما تعجب نكرديد؟
پرفسور در حالي كه لبخندي رو لباش نشسته بود گفت: نه ..... اگر اين اتفاق نمي افتاد ، تعجب ميكردم.
پرسيدم : چطور پرفسور ؟
پرفسور در حاليكه ازپشت ميزش بيرون مي اومد . دستي روي شانه من زد وگفت : من مدتي هست كه از نگاه هاي شما دوتا متوجه شده بودم بزودي چنين اتفاقي خواهد افتاد.آدم ها شايد بتونن احساساتشون رو در رفتار ظاهري پنهان كنن . اما چشماي اونا لوشون ميده .......... خب حالا بايد ديد تكليف تحقيقاتمون چي ميشه .........
ايزابلا بلافاصله حرف پرفسور رو قطع كرد وگفت : من و رضا تا آكر راه با شما هستيم. اين رو مطمئن باشين. مگه نه رضا ؟
حرفش رو تاييد كردم و گفتم: پرفسور ما جدي تر از گذشته تحقيقات خودمون رو ادامه ميديم .... حالاهم اگه اجازه بدين بريم سراغ نتايج كار انجام شده و در همين حال دفترچه ياداشت هام رو از توي جيبم در آوردم..
پرفسور گفت : بفرمايين من سراپا گوشم. البته  نهارامروز  هم میهمان شما  هستیم بعنوان سور نامزدی.......
چشمی  گفتم وادامه دادم : ببينيد پرفسور من و ايزابلا به اين نتيجه رسيديم كه ابتدا بايد نظمي به ياداشت هامون در مورد نظرات اديان ، زمين شناسي ، نجوم ، زيست شناسي و ساير موارد در حوزه صفر انسان بديم و اونا رو جمع بندي كنيم.

خوب اينكار رو از چه زماني شروع ميكنين ؟ايزابلا گفت : اينكار شروع شده وسپس يادداشت هاي مشتركمون رو از توي كيفش در آورد به دست پرفسور داد.

پرفسور يادداشتها رو به من برگردوند و گفت : متاسفانه عينك مطالعه ام خراب شده  دادم تعمیرش كنن . اگه اشكالي نداره نكات مهمش رو برام توضيح بده .

يادداشت ها رو از پرفسور گرفتم و شروع كردم : تا حالا نظريه هاي مختلفي درباره پيدايش و خلقت بشريت ارائه شده ، گروهي معتقد به تكامل تدريجي موجودات بر روي زمين بوده و انسان را گونه تکامل و تعقل يافته حيوانات مي دوند، که در راس این نگاه  نظریات  چارلزداروین قرار داره....

 گروهي دیگر معتقد به انتقال انسان از كرات ديگر به زمين بوده و معتقدند منشأ خلقت بشري را بايد در جاي ديگري جستجو كرد . ما  اسم این نوع نگاه را نظريه انتقال گذاشتیم. یکی از معروف ترین ارائه کنندگان این تفکر اریش  فونیکن خالق  کتاب ارابه خدایان است . البته ریشه های آن  به افسانه های ملل مختلف از جمله کتاب های هند باستان برمی گرده .

نگاه اديان توحيدي در حوزه پيدايش انسان، متأثر از تفكرات ديني قرن هاي دور، با محوريت يكتا پرستيه .
بزبان ساده تر اين نوع نگاه اشاره به دوره اي داره كه اون رو دوران طايفه عهد يا عصر امت واحده ميگن .

كه شامل خلقت يك باره یک زوج انسان در ابتدا ، و گسترش اون به امتي بزرگ طي دو ميليون ساله گذشته است.

كه در مباني انديشه اسلامي امت آدم و حوّا بهش مي گن. تبلور اين انديشه رو ميشه در اين گفتار قران مشاهده كرد.
و ما شما را آفريديم سپس صورت بندي كرديم، بعد به فرشتگان گفتيم كه براي آدم خضوع كنيد آنها همه سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود. (خداوند به او) فرمود در آن هنگام كه به تو فرمان دادم چه چيز تورا مانع شد كه سجده كني. گفت من از او بهترم، مرا از آتش آفريده اي، او را از گل... و اي آدم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و از هر چه كه خواستيد بخوريد اما به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود. سپس شيطان آندو را وسوسه كرد، تا آنچه از اندامشان پنهان بود آشكار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نكرد مگر به خاطر اين كه (اگر از آن بخوريد) فرشته خواهيد شد يا جاودانه (در بهشت) خواهيد ماند، و هنگامي كه از آن درخت چشيدند اندامشان بر آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاي (درختان) بهشتي بر خود تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را ندا داد كه آيا شما را از آن درخت نهي نكردم و.. فرمود (از مقام خويش) فرود آييد در حالي كه بعضي از شما نسبت به بعضي ديگر دشمن خواهيد بود.

آيات 19 تا 27 سوره اعراف

زر تشت هم در بيان اين مفهوم نقطه نظرات خودش رواينجوري بيان كرده .

 دو گياه از زمين روئيدند و هريك تبديل به انسان يكي زن و ديگري مرد شدند . اون از آفرينش كيومرث به عنوان نخستين انسان فاني يا الگوي انسان فاني صحبت به ميان آورده وخلقت هستي رو به اين شكل شرح داده
پيدايش آدمي در فراگرد كلي و پيش روند، آفرينش بوده و هست....[10] در ابتدا اهورمزد عالم ارواح را آفريد و بر آن سه هزار سال سلطنت كرد... پس از آن اهورمزد به آفريدن عالم مادي همت گماشت و در شش دوره آنرا آفريد و انسان در دوران آخري به وجود آمد، آفرينش عالم مادي سه هزار سال طول كشيد.[11]
نوشته ها رو پايين گرفتم و چند لحظه اي سكوت كردم تا اگه پرفسورنكته اي رو ميخواد اضافه كنه بگه. پرفسور كمي توي صندلي خودش جابجا شدو گفت پس به طور خلاصه ميشه گفت كه اسلام، يهود و مسيحيت در اينكه آدم و حوا توسط خداي متعال دفعتاً و از خاك خلق شده اند اشتراك نظر دارن. و در فريفته شدن آنها و خوردن از درخت ممنوعه و خروج شون از بهشت توسط خداوند هم متفقن.

بزبان ساده تر طبق نظر اين اديان انسان در جايي بنام بهشت يكمرتبه خلق و در آنجا ساكن گرديده ، اما بدليل اشتباه يا گناهي كه مرتكب شده اخراج و به زمين انتقال داده شده .

ايزابلا گفت : بله پرفسور كاملا درسته .

پرفسوربازكمي توي صندليش جابجا شد و گفت : تضاد و تناقضاتي توي اين داستان وجود داره درمورد اينكه اساسا" انسان خلق شده تا در بهشت زندگي كند يا به زمين انتقال پيداكنه . دقت در اين تضاد و تناقضات ميتونه ما رو در راه رسيدن به صفر حقيقي انسان خيلي كمك كنه.

ايزابلا كه در طول اين مدت سكوت كرده بود گفت: منم حس مي كنم حگ با شماست پرفسور.
پرفسور در حالیکه  سرش  رامیخاراند ، میگوید : خب باتوجه به اينكه من الان بايد براي تدريس سر كلاس حاضر بشم ، توصيه ميكنم. شما فعلا روي اين مطلب كار كنين . سر نهار در اين مورد بيشتر با هم حرف ميزنيم. با تموم شدن اين جمله پرفسور از پشت ميزش بلند شد و پس از برداشتن كتابهاي مورد نياز، اتاق رو ترك كرد و من و ايزابلا رو تنها گذاشت تا بررسي هامون رو پيرامون تناقضات اين داستان شروع كنيم .
ايزابلا لبخندي زد وگفت: كب رضا از كجا بايد شروع كرد.

گفتم: بايد بریم سراغ منابع  و همه رو بررسي كنيم .

ايزابلا گفت: بسيار كب ، من آماده ام. شروع كنيم.........


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: صفر انسان
برچسب‌ها: رمان صفر انسانصلاح الدین احمد لواسانیرمانصفرانسانداستان خلقت اتسان خلقت انسان

تاريخ : یک شنبه 26 آبان 1398 | 18:59 | نویسنده : کاتب |
.: Weblog Themes By Bia2skin :.